دختری از جنس افتاب

تبسم به زندگی

معنی عشق

 


دختر بچه ای از برادرش پرسید:معنی عشق چیست ؟؟برادرش جواب داد :عشق یعنی تو هر روز شكلات من رو ،از كوله پشتی
مدرسه‌ام بر میداری ،و من هر روز بازهم شكلاتم رو همونجا میگذارم...

[ جمعه 30 فروردين 1392برچسب:,

] [ 21:53 ] [ marziyeh ]

[ ]

♥ عشق مادر ♥

 

وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
برادرم گفت: چرا چتر با خودت نبردی؟
خواهرم گفت: چرا تا بند اومدن باران صبر نکردی؟
پدرم با عصبانیت گفت: حالا وقتی سرما بخوري متوجه میشی!!!
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت: باران لعنتی!

این است معنی مادر و  عشق مادر

 خدا یا همشونو حفظ کن

[ پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:,

] [ 20:4 ] [ marziyeh ]

[ ]

زندگی باید همین باشد...

  


هی فلانی زندگی شاید همین باشد؟

یک فریب ساده و کوچک.
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی.
من گمانم زندگی باید همین باشد …
زخم خوردن
آن هم از دست عزیزی که برایت هیچ کس چون او گرامی نیست
بی گمان باید همین باشد …

[ پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:,

] [ 20:11 ] [ marziyeh ]

[ ]

من همینم....

  

من همینم.

من شبیه رویاها نیستم.

نه شبیه پرنسس های دیزنی لندن

من شبیه واقعیتم

شبیه زنی که گاهی دست های

خیسش را با دامنش پاک

میکند و اشک هایش رابا سراستینش

نه چشمان ابی دارم

نه کفش های پاشنه بلند

همیشه موهایم بلند نیست

همیشه ناخن هایم لاک زده نیست

نگران پاک شدن ر
ژلبم نیستم

در حال نقاشی اینده ام هستم

به همین سادگی

همینم......
.

[ چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:,

] [ 21:47 ] [ marziyeh ]

[ ]

نمی دانم چرا

  نمی دانم چرا

غم ها نمی دانن که من سلطان غم هایم بیا ای دوست با من باش

                       که من تنهای تنهایم....

[ سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:,

] [ 22:51 ] [ marziyeh ]

[ ]

خیلی وقت است...

 خیلی وقت است بی تابم دلم کمی تاب می  خواهد

یک هل محکم.. تابه ریزدهر انچه غم در خودش تلمبار  کرده 

خدایا برایم تابی بفرست.

[ یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:,

] [ 21:39 ] [ marziyeh ]

[ ]

رفیق

 این قلم هم به نفس افتد

ما هنوز هستیم رفیق

نگران بعدهایش مباش

دیروز هم همینطور بود

ببین هیچ اتفاقی نیفتاده ...

چشم هایت را ببند

دوباره باز کن

انگار دیروز را

به امروز رساندی

زندگی همین است

تکرار روزهای رفته ...

[ یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:,

] [ 20:55 ] [ marziyeh ]

[ ]

در اندیشه ی فردایم

 در اندیشه ی فردایم در این بی باوری مردمان من نیز به آسمان و مهربانیهایش تردید کردم....باورت شود یا نه دیگر هیچ چیز چون پیشتر نیست خوب بنگر آسمان خشک است چون رویاهای زیبا....:( زمین چشم به راه فرداهای زیبا....زمان همبستر غوغا و بلوا.....جهانی پر ز نیرنگ و دعوا...

[ شنبه 17 فروردين 1392برچسب:,

] [ 17:28 ] [ marziyeh ]

[ ]

می خواهم برگردم

 می خواهم برگردم به روز های کودکی ان زمانها که پدر تنها قهرمان قصه ها بود عشق تنها در اغوش مادر خلاصه می شد تنها دردم درد زانوهای زخمیم بود تنها چیزی که می شکت اسباب بازی هایم بود ومعنی خدا حافظ تا فردا بود

[ شنبه 17 فروردين 1392برچسب:,

] [ 15:32 ] [ marziyeh ]

[ ]

هرگز زندگی را نمی بازم

 خندم می گیرد از تقلایت ای دنیا که چگونه در پی آنی که زمینم بزنی.

ای دنیای پر از سراب این را بدان:
اگر تمام غم هایت را بر دلم فرو ریزی، هرگز در مقابلت کمر خم نخواهم کرد.
اگر تمام دردها و رنج هایت را بر سرم آوری، هرگز در مقابلت زانو نمی زنم.
اگر تمام سختی ها را زمینه راهم کنی، هرگز زندگی را در مقابلت نمی بازم.
اصلا
 هر چه خواهی کن، هر چه خواهی باش...

ولی همیشه این را بدان

 من،
 خدا را دارم.

[ شنبه 17 فروردين 1392برچسب:,

] [ 14:27 ] [ marziyeh ]

[ ]

زیستــن اینــگــونـــه زیـبـاسـت ...

دلـــت کـه گـرفــت ، 

ديگر مـنـتِ زميـــن را نــکـش !

راهِ آسمـان بـاز است ...

پر بکش !

او هميشه آغوشش باز است ، 

نگفته تو را مي خواند ...

[ جمعه 16 فروردين 1392برچسب:,

] [ 16:36 ] [ marziyeh ]

[ ]

وقتي دلم به درد مياد

 وقتي دلم به درد مياد و کسي نيست به حرفهايم گوش کند،

 وقتي تمام غمهاي عالم در دلم نشسته است،

وقتي احساس مي کنم دردمند ترين انسان عالمم... وقتي تمام عزيزانم با من غريبه مي شوند...

 و کسي نيست که حرمت اشکهاي نيمه شبم را حفظ کند... وقتي تمام عالم را قفس مي بينم...

بي اختيار از کنار آنهايي که دوسشان دارم.. بي تفاوت مي گذرد... 

[ جمعه 16 فروردين 1392برچسب:,

] [ 15:33 ] [ marziyeh ]

[ ]

آدم های ساده را دوست دارم.

  
آدم های ساده را دوست دارم.
همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.
همان ها که برای همه لبخند دارند. همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند.
آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد؛ عمرشان کوتاه است.
بسکه هر کسی از راه می رسد یا ازشان سوء استفاده می کند یا زمینشان می زند یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.
 آدم های ساده را دوست دارم.
بوی ناب “آدم” می دهند

[ پنج شنبه 16 فروردين 1392برچسب:وای از این روزگار,

] [ 20:40 ] [ marziyeh ]

[ ]

الو...

 الو ... الو... سلام 


کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟ 

مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟ 

پس چرا کسی جواب نمیده؟ 

یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار داری کوچولو؟ 

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده. 

بگو من میشنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ... 

هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟ 

فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟ 

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا 

باهام حرف بزنه گریه میکنما... 

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛ 

بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..

دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم

میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...

چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .

اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟ 

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟

نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟

مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.

مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .

مگه ما باهم دوست نیستیم؟

پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟

خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟

مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد...

خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:

آدم ،محبوب ترین مخلوق من..

چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه...

کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت. 

کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند .دنیا برای تو کوچک است ... 

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی... 

کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخند برلب داشت برای همیشه به خواب فرو رفت

 

[ چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:,

] [ 19:31 ] [ marziyeh ]

[ ]

♥ خــــــــــدا ♥

 
چقدر خوبه وقتی دلتنگ باشی ،
وقتی آدما حرفتو نمیفهمن ؛
 خــــــــــدا  هست که باهاش حرف بزنی . . .
مهم نیست که جوابتو بده یا نه ؛
مهم اینه که پشتت بهش گرمه که مسخرت نمیکنه ،
درکت میکنه و دوست داره . . 

[ چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:,

] [ 19:21 ] [ marziyeh ]

[ ]

کافر خدای خود ساخته....

  
از آدمها بُت نسازید...!!!

این خیـــــــــــانت است...
 

هـــــم به خودتــــــــــان ..هم به خودشان...!
 
 
خدایی میشوند که خدایی کردن نمیدانند...!

و شما در آخر می شوید سر تا پا کافرِ خدایِ خود ساخته
 


[ چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:,

] [ 9:3 ] [ marziyeh ]

[ ]

دلتنگم ...


دلتنگ گذشته ام !
دلتنگ آن دخترک خام و کوچک که همه چیز را زیبا می دید !

نمیدانم ایراد از کجاست . از من ؟! از زمانه ؟! از آدمهای اطراف من؟!
نمیدانم ! هیچ نمیدانم !

این روزها درک و فهمیدن همه چیزعلامه ی دهر بودن می طلبد !
کاش همچنان خام می ماندم !

خواب در دنیای بیخیالی ...
دنیای شیرین معصومیت و کودکی ..

[ دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:,

] [ 21:47 ] [ marziyeh ]

[ ]

دلش میشکنه

  

دختر کوچک به مهمان گفت:ميخواي عروسکهامو ببيني؟
مهمان با مهرباني جواب داد:بله.
دخترک دويد و همه ي عروسکهاشو آورد،بعضي از اونا خيلي بانمک بودن .دربين اونا يک عروسک باربي هم بود.
مهمان از دخترک پرسيد:کدومشونو بيشتر از همه دوست داري؟
و پيش خودش فکر کرد:حتما" باربي.
اما خيلي تعجب کرد وقتي که ديد دخترک به عروسک تکه پاره اي که يک دست هم نداشت اشاره کرد و گفت:اينو بيشتر از همه دوست دارم.مهمان با کنجکاوي پرسيد:اين که زياد خوشگل نيست! دخترک جواب داد:آخه اگه منم دوستش نداشته باشم ديگه هيشکي نيست که باهاش بازي کنه و دوستش داشته باشه ،اونوقت دلش ميشکنه...

[ دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:,

] [ 21:18 ] [ marziyeh ]

[ ]

خودکشی

 یه شال گردن به زمین افتاده همیشه نشانۀ یک مادر ِ سر به هوا نیست

که دست پسرش را در خیابان گهگاهی میگیرد 
... گاهی آدم برفی ها هم خودکشی میکنند

[ یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:,

] [ 19:17 ] [ marziyeh ]

[ ]

قدر هم را بدانیم

 زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند.

پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت.
این بگو مگوها همچنان ادامه داشت تا اینکه یک روز ...

پیرمرد برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل می کند ضبط صوتی را آماده کرد و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط کرد.
پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش رفت و او را صدا زد، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته بود!
از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او بود

[ شنبه 10 فروردين 1392برچسب:,

] [ 11:44 ] [ marziyeh ]

[ ]

این قبول نیست

  
دختركى به میز كار پدرش نزدیك مى‌شود و كنار آن مى‌ایستد.
پدر كه به سختى گرم كار و زیر و رو كردن انبوهى كاغذ و نوشتن چیزهایى در تقویم خود بود، اصلا متوجه حضور دخترش نمى‌شود
تا اینكه دخترك مى‌گوید: «پدر، چه مى‌كنى؟»

و پدر پاسخ مى‌دهد: «چیزى نیست عزیزم! مشغول مرتب كردن برنامه‌هاى كاریم هستم.
اینها نام افراد مهمى هستند كه باید در طول هفته با آنها ملاقات داشته باشم

دخترك پس از كمى مكث و تأمل مى‌پرسد: «پدر! آیا نام من هم در بین آنها هست؟

[ پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:,

] [ 17:55 ] [ marziyeh ]

[ ]

هیچ.....

 

شباهتی به يوسف ندارم.... هيچ

 , نه رسولم,نه زيبايم,نه براي كسي عزيزم,نه چشم به راهي دارم..

 

فقط...

در " چاه " افتاده ام!!!

[ پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:,

] [ 17:5 ] [ marziyeh ]

[ ]

علامت جمع

 چرا می گویند “ها” علامت جمع است ؟ !

تن” را با “ها” جمع کنی خودت می مانی و خودت.

[ پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:,

] [ 16:59 ] [ marziyeh ]

[ ]

حالم مثل درختيست ...كه كنار كارخانه چوب بري روييده.....

 

ﺩﺧﺘﺮ: ﺑﺎﺑﺎ ﮐﯽ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺧﺮﯾﺪ ﻋﯿﺪ ﮐﻨﯿﻢ؟؟
ﭘﺪﺭ: ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺟﻨﺲ ﻫﺎ ﮔﺮﻭﻧﻪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺮﻓﻪ
ﺟﻮﯾﯽ ﮐﻨﯿﻢ
ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺳﺎﻋﺖ 9
ﺁﻗﺎ ﺍﻭﻣﺪﯾﻦ ﺧﺮﯾﺪ؟؟
_ ﺑﻠﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﻨﺲ ﻫﺎ ﺍﺭﺯﻭﻥ ﻫﺴﺘﺶ ﻭ ﻗﯿﻤﺖ
ﻫﺎ ﻣﻨﺎﺳﺐ
ﺩﺧﺘﺮﮎ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ ﭘﺪﺭ ﮐﺎﺭﮔﺮﺵ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ
ﯾﺎ ﺍﺧﺒﺎﺭ

[ پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:,

] [ 11:35 ] [ marziyeh ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه